تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7787
بازدید دیروز : 54546
بازدید هفته : 214997
بازدید ماه : 635607
بازدید کل : 2244805
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 7 / 6 / 1396

نجات نسل دو پرنده و تسليم نخل خشكيده

جابر بن يزيد جُعفى حكايت كند:

در يكى از سال ها، به همراه حضرت باقرالعلوم عليه السلام رهسپار مكّه معظّمه شدم .

در بين راه، دو پرنده به سمت ما آمدند و بالاى كجاوه امام محمّد باقر عليه السلام نشستند و مشغول سر و صدا شدند. من خواستم آن ها را بگيرم تا همراه خود داشته باشم

ناگهان حضرت با صداى بلند، فرمود: اى جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بيت عصمت و طهارت پناه آورده اند.

عرضه داشتم : مولاى من! مشكل و ناراحتى آن ها چيست ، كه اين چنين به شما پناهنده شده اند؟!

حضرت فرمود: آن ها مدّت سه سال است كه در اين حوالى لانه دارند و هرگاه تخم مى گذارند تا جوجه شود، مارى در اطراف آن ها هست كه مى آيد و جوجه هاى آن ها را مى خورد.

اكنون پرندگان به ما پناهنده شده تا از خداوند بخواهم كه آن مار را به هلاكت رساند؛ و من نيز در حقّ آن مار نفرين كردم و به هلاكت رسيد؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.

جابر گويد: سپس به راه خود ادامه داديم تا نزديك سحر و اذان صبح به بيابانى رسيديم؛ و من پياده شدم و افسار شتر حضرت را گرفتم؛ و چون حضرت فرود آمد، در گوشه اى خم شد و مقدارى از شن ها را كنار زد و در حال كنار زدن شن ها، چنين دعائى را بر لب هاى خود زمزمه مى نمود: خداوندا! ما را سيراب و تطهير و پاك گردان.

ناگهان سنگ سفيدى نمايان شد و امام عليه السلام آن سنگ را كنار زد و چشمه اى زلال و گوارا آشكار گرديد، و از آن آب آشاميدم و نيز براى نماز وضو گرفتيم.

و بعد از خواندن نماز، سوار شديم و به راه خود ادامه داديم تا آن كه صبحگاهان به روستائى رسيديم، كه نخلستانى كنار آن روستا بود، در آن جا فرود آمديم؛ و حضرت كنار نخل خرمائى -كه از مدّتها قبل خشك شده بود- آمد و خطاب به آن كرد و اظهار داشت: اى درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاى تو قرار داده است، ما را بهره مند ساز.

جابر افزود: ناگهان ديدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام عليه السلام خم كرد؛ و ما به راحتى از ثمره آن مى چيديم و مى خورديم.

در همين اثنا، يك مرد عرب بيابان نشين كه در آن حوالى بود، وقتى اين معجزه را مشاهده كرد، به حضرت خطاب كرد و گفت: سحر و جادو كرديد؟!

امام عليه السلام در پاسخ ، به آن عرب خطاب نمود و به آرامى اظهار داشت:

اى مرد! به ما نسبت ناروا مده، چون كه ما از اهل بيت رسالت هستيم؛ و هيچ كدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نيستيم، بلكه خداوند متعال از اسامى مقدّسه خود كلماتى را به ما آموخته است كه هر موقع هر چه را بخواهيم و اراده كنيم، به وسيله آن كلمات، خداوند متعال را مى خوانيم و تقاضا ميكنيم، آن گاه دعاى ما به لطف او مستجاب خواهد شد. (1)

1- بحارالانوار: ج ، ص 248 و 38، به نقل از خرائج مرحوم راوندى .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 7 / 6 / 1396

 

آئينه تمام نماى پيامبر خدا

مرحوم شيخ صدوق و برخى ديگر از بزرگان آورده اند:

روزى جابر بن عبداللّه انصارى وارد منزل امام سجّاد، زين العابدين عليه السلام شد، در بين صحبت با آن حضرت ، نوجوانى نورانى وارد مجلس گرديد.

همين كه چشم جابر بر آن نوجوان زيبا اندام افتاد، لرزه بدنش را فرا گرفت ؛ و از جاى خود بر خاست و مرتّب تمام قامت آن عزز نورانى را تماشا مى كرد.

و چون با دقّت او را نگريست ، اظهار داشت : اى نوجوان ! جلو بيا، هنگامى كه مقدارى كه جلو آمد، جابر گفت : اكنون برگرد و برو.

پس از آن گفت : قسم به خداى كعبه ، كه اين نوجوان از نظر شكل و شمايل از هر جهت ، شبيه ترين افراد به رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد.

بعد از آن ، جابر چند قدمى به سوى نوجوان آمد؛ و چون نزديك شد، سؤ ال كرد:

نامت چيست؟
حضرت فرمود: محمّد.
گفت : نام پدرت چيست ؟
فرمود: من پسر علىّ بن الحسين هستم .
گفت : اى عزيزم ! جانم فدايت باد، توئى شكافنده علوم؟
فرمود: بلى ، آنچه را كه جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله تو را بر آن ماءمور كرده است ، ابلاغ كن.

لذا جابر بن عبداللّه انصارى گفت : رسول خدا مرا بشارت داد، كه من باقى خواهم ماند تا زمانى كه تو را ملاقات نمايم ؛ و آن گاه فرمود: سلام او را به شما برسانم.

بنابر اين سلام رسول اللّه بر تو باد.

آن گاه حضرت باقرالعلوم عليه السلام خطاب به جابر نمود و اظهار داشت : و اى جابر! سلام بر رسول خدا باد تا هنگامى كه زمين و آسمان پايدار و پا بر جا باشند؛ و نيز سلام بر تو باد، كه ابلاغ سلام جدّم را نمودى .

بعد از آن جابر مرتّب در جلسات امام محمّد باقر عليه السلام حضور مى يافت و از درياى علوم و فنون آن حضرت بهره مند مى گرديد.


روزى امام محمّد باقر عليه السلام مساءله اى را از جابر سؤ ال نمود؟

جابر در پاسخ گفت : همانا رسول خدا مرا خبر داد كه شما اهل بيت هدايت گر هستيد و در تمام دوران ها از همه انسان ها بردبارتر و عالم تر خواهيد بود.

و نيز فرمود: به اهل بيت من چيزى نياموزيد، زيرا كه نيازى به آموختن ندارند و ايشان در همه مسائل و علوم از همه برترند.

امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: بلى ، جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله صحيح فرمود: من در كودكى حكمت را مى دانستم و در كودكى فضل خداوند شامل من و ديگر اهل بيت رسالت عليهم السلام گرديده است و مى گردد. (1)

همچنين آورده اند:

ابان بن تغلب گفت : از حضرت ابوجعفر، امام محمّد باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود: روزى در مكتب خانه نشسته بودم كه جابر بن عبد اللّه انصارى وارد شد و به من گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا دستور داده است تا سلام آن حضرت را به تو ابلاغ دارم. (2)



1- اكمال الدين مرحوم صدوق : ص 253، ح 3، بحارالا نوار: ج 46، ص 223، ح 1، به نقل از اءمالى شيخ صدوق.

2- بحار الا نوار: ج 46، ص 224، ح 3.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 7 / 6 / 1396

 


شهامت و خطاب به كودكى معصوم

طبق آنچه كه تاريخ ‌نويسان و راويان حديث نقل كرده اند:

امام محمّد باقر عليه السلام ، در صحنه كربلا حضور داشت و برخى سنّ آن حضرت را در آن هنگام چهار ساله (1) و عدّه اى هم دو سال (2) گفته اند.

و هنگامى كه حضرت به همراه ديگر اسيران كربلاء وارد مجلس يزيد ملعون شد؛ و پرخاشگرى هايى را از يزيد در مقابل پدرش امام سجّاد عليه السلام مشاهده كرد.

و چون امام سجّاد، زين العابدين عليه السلام در مقابل سخنان زشت و ناپسند يزيد ساكت نبود و جواب مى داد، يزيد با اطرافيان خود مشورت كرد و آها پيشنهاد قتل حضرت را دادند.

به همين جهت حضرت باقرالعلوم عليه السلام در همان سنين كودكى ، پس از مشاهده چنين صحنه اى لب به سخن گشود و خطاب به يزيد كرد و فرمود:

اى يزيد! پيشنهاد و نظريه اطرافيان تو بر خلاف نظريّه اطرافيان فرعون مى باشد، چون كه آن ها در مقابل حركت و سخن حضرت موسى و هارون عليهماالسلام ، گفتند:

اى فرعون ! دانشمندان و جادوگران را جمع كن تا موسى و هارون را محكوم نمايند.
وليكن اطرافيان تو پيشنهاد قتل و كشتار ما را مى دهند.

يزيد ضمن تعجّب از سخنورى و استدلال اين كودك خردسال ، سؤ ال كرد: علّت و سبب اين دو نظريّه مخالف در چيست؟!

حضرت باقرالعلوم عليه السلام با كمال شهامت فرمود: آن ها رشيد و هوشيار بودند؛ ولى اين ها بى فكر و عقب افتاده اند.

و سپس افزود: پيامبران و فرزندانشان را كسى نمى كشد، مگر آن كه زنازاده باشد.
پس از آن يزيد سرافكنده شد و ساكت ماند؛ و ديگر هيچ عكس العملى از خود نشان نداد. (3)



1- معالى السّبطين ، ج 3، ص 23.

2- حديقة الشّيعة ، ج 2، ص 161.

3- حديقة الشّيعة : ج 2، ص 161.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 7 / 6 / 1396

 



بشارت بر نور هدايت و نشر علوم

مرحوم شيخ صدوق ، كلينى ، مجلسى و ديگر علماء رحمة اللّه عليهم آورده اند:

روزى سُلَيْم بن قيس هلالى به محضر مبارك مولاى متّقيان امام علىّ عليه السلام آمد؛ و از آن حضرت چند سؤ ال كرد؛ و امام عليه السلام پاسخ او را بيان فرمود.

و سپس حضرت اظهار داشت: روزى در محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم ، كه ضمن بيان مطالبى پيرامون اوصياء و خلفاء بعد از من، افزود:

اوّلين آنها فرزندم ، حسن و سپس حسين (سلام اللّه عليهما) خواهند بود و بعد از او فرزندش علىّ بن الحسين عليهماالسلام و پس از او نيز پسرش ، به نام محمّد بن علىّ (باقر العلوم عليه السلام ) مى باشد.

و آن گاه خطاب به حسين عليه السلام نمود و فرمود: به همين زودى در حيات تو فرزندى به نام محمّد بن علىّ - سلام اللّه عليهما - متولّد مى شود، پس سلام مرا به او برسان .
و سپس تمام دوازده خليفه خود را تا آخر معرّفى نمود.(1)

همچنين آورده اند:

چون حضرت باقرالعلوم عليه السلام به دنيا آمد، امام سجّاد صلوات اللّه عليه فرمود: فرزندم ، باقرالعلوم را بياوريد.

در اين هنگام يكى ديگر از فرزندانش اظهار داشت : چرا اين نوزاد را به عنوان باقر مطرح نمودى؟

امام سجّاد عليه السلام سر به سجده نهاد و پس از آن كه سر از سجده برداشت ، فرمود: اين نوزاد امام و راهنما و نور هدايت امّت است ؛ او گنجينه بردبارى و علوم مختلف است ؛ او شكافنده همه علوم و فنون خواهد بود، او شبيه ترين مردم به رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد.(2)

و نيز آورده اند:چون روزهاى آخر عمر حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله به پايان رسيد جبرئيل امين عليه السلام صحيفه اى را از طرف خداوند تقديم آن حضرت نمود، كه هر قسمتى از آن مربوط به يكى از ائمّه اطهار عليهم السلام بود كه شرح وظائف هر يك به طور فشرده بيان شده بود؛ و هر يك از ايشان وظيفه داشت كه در پايان عمر خويش آن را به امام بعد از خود تحويل دهد.

پس هنگامى كه امام سجّاد، زين العابدين عليه السلام در آخرين لحظات عمر پربركتش بود، آن صحيفه را تحويل فرزندش امام محمّد باقر عليه السلام داد.

وقتى امام باقر سلام اللّه عليه آن صحيفه را گشود، اين شرح وظائف را ملاحظه نمود:

كتاب خداوند - قرآن - را تفسير نما، امّت را كمك و راهنمائى كن و حقايق را بيان و روشن ساز و از هيچ قدرتى بيم و هراس نداشته باش مگر از خداوند متعال. (3)




1- تلخيص از غيبة نعمانى : ص 75، ح 10، كافى : ج 1، ص 64، ح 1، احتجاج طبرسى : ج 1، ص 264، بحار: ج 36، ص 273، ح 96، حلية الا برار: ج 3، ص 253، ح 1

2- كفاية الا ثر: ص 237، بحار الا نوار: ج 36، ص 388، ح 3

3- اصول كافى : ج 1، ص 279، ح 1، اءمالى طوسى : ج 2، ص 56، بحارالا نوار: ج 36، ص 192، ح 1، و ج 48، ص 27، ح 46

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی